تبیان، دستیار زندگی

سلام ‏ها سر به زیر حرّ شدند

نگاه حسین علیه‏ السلام چونان آفتاب، بر نگاه جاری حرّ تابید. حرّ بی ‏قرار و بی ‏تاب، سر به زیر انداخت که آیا از این هزار توی شرمساری مرا توان گریزی هست؟!
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
نگاه حسین علیه‏ السلام چونان آفتاب، بر نگاه جاری حرّ تابید. حرّ بی ‏قرار و بی ‏تاب، سر به زیر انداخت که آیا از این هزار توی شرمساری مرا توان گریزی هست؟!
چرخی زد و شمشیر را دایره کرد. چرخید و چرخید و چرخید. با شتاب از خویشتن برون زد؛ خالی از خویش شد و تهی از حضور پریشان و آشفته ‏اش. گریزان از خویش، پندارهای پوچ و پریشان را چون غباری پشت سر نهاد و رو در روی آفتاب، تمام شرمساری و پشیمانی‏ اش را به خاک افتاد. حادثه در آستانه اتفاقی تازه ‏تر از خون رگ‏ های غیرت حرّ بود. حادثه در تماس تبسم‏ های حسین علیه‏ السلام و اشک‏ های حر، سرشار از شکوه شده بود. حادثه، چشم به راه یک اتفاق بارانی بود. نگاه حسین علیه‏ السلام چونان آفتاب، بر نگاه جاری حرّ تابید. حرّ بی ‏قرار و بی ‏تاب، سر به زیر انداخت که آیا از این هزار توی شرمساری مرا توان گریزی هست؟!
آیا از این همه بی ‏قراری، به اندازه یک لبخند مهربانی، سهم من خواهد شد؟!
در اندیشه «آیا»ی دوباره ‏ای بود که شکفتن شانه‏ های خویش را در ناگهانی از گل و لبخند احساس کرد. هنوز به خویش نیامده بود که حسین علیه ‏السلام ، مهربانی خویش را به او بارید.
حر هنوز باور نکرده بود که عاشق شده است!  ***  حر هنوز باور نکرده بود که سرافراز شده است!
حر هنوز باور نکرده بود که غرق در آغوش مواج حسین علیه ‏السلام شده است!
آفتاب روز عاشورا در امواج حرارت جنون بود، و شمشیر برهنه حرّ، چونان آینه ‏ای زلال و صیقل خورده، غیرت خروشان حرّ را به سماع برخاسته بود.
آفتاب روز عاشورا در اوج حرارت جنون بود و فرات، سرشار از نگاه سرشار حرّ.
منبع:
نوشته ازمحمد کامرانی اقدام

 
مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.